چگونه در ازدواج دوم موفق باشيم؟

اکثر کساني که ازدواج اولشان به دليل طلاق يا فوت همسرشان نتيجه اينداشته است، ماه هاي اول يا حتي چند سال اول قاطعانه ميگويند حرف از ازدواج نزن. مخصوصا افرادي که طلاق مي گيرندبه واسطه سختي هايي که کشيده اند، نسبت به ازدواج مجدد اظهار بيتمايلي مي کنند.
اکثر اين افراد مدتي بعد دوباره تصميم به ازدواج مي گيرند، امابه دليل يک تجربه ناموفق طبيعتا براي ازدواج دوم با محدوديت هاي ويژهاي روبه رو هستند.
متاسفانه برخي افراد وقتي مي خواهند دوباره ازدواج کنند، بيشتر بهدليل فشارهاي خانوادگي و اجتماعي، فرار از تنهايي يا حتي براي روکم کني همسر سابق و خانواده اش يا رفع نيازهاي عاطفي، جنسي و مالي وبدون در نظر گرفتن معيار مناسب و فقط براي فرار از شرايط موجودتن به ازدواج مجدد مي دهند. در حالي که کسي در ازدواج مجدد موفق تراست که بتواند فارغ از ازدواج اول با انگيزه هاي سالم و بهتريدست به انتخاب بزند.
خصوصيات مشترک در همه ازدواج هاي دوم:


کساني که دو بار ازدواج مي کنند ، معمولا داراي خصوصيات مشترکي هستند.از جمله اين که خودشان را بي تقصير مي دانند در حالي که در هر طلاقيطرف بي تقصير وجود ندارد.
اما با گذشت زمان و ورود به زندگي مشترک، تمام ايرادهايي کهدر همسر سابقشان وجود داشته، اين بار در زندگي جديدش جستجو ميکنند. در حالي که اصلا متوجه احساس وسواس گونه خود نسبت به مسائلکوچک نبود.
هر فردي پس از طلاق به ايراد و اشکال طرف مقابل بيشتر تاکيد وتکيه مي کند. تجربه نشان داده بيشتر افراد بعد از ازدواج مجدد بهدنبال عيب و ايرادهاي طرف مقابل هستند و به نقش و سهم خود و کم وکاستي هايي که در انتخاب همسر و زندگي مشترک داشته اند، توجهچنداني نمي کنند. رفتار و رويه زندگي گذشته نيز به طورمعمول در زندگي مشترک آينده تکرار مي شود. رفتار و عملکرد همسراندر زندگي مشترک اول و دوم از ثبات و پايداري نسبي برخورداراست.
مشکلات حل نشده با همسر سابق
يکي از مهم ترين نکته ها در ارتباط با ازدواج دوم که مي تواندتاثيرگذار باشد، موضوع مشکلات حل نشده با همسر سابق است.
نکته: متاسفانه ازدواج هاي دوم بيشتر به دليل فشارهاي خانوادگي واجتماعي، فرار از تنهايي يا رفع نيازهاي عاطفي جنسي و مالي و بدون درنظر گرفتن معيار مناسب انجام مي شود
البته اين امر در همه ازدواج هاي مجدد اتفاق نمي افتد.به هر حالزندگي هايي که منجر به طلاق شده داراي مجموعه اي از تعارض ها،مشکلات و درگيري هايي بوده که کار را به طلاق کشانده است. مقدارياز اين مشکلات پس از جدايي و به دليل نبود همسر به مرور زمانفراموش مي شود، اما برخي مسائل همچان پابرجا مي ماند. درصدقابل توجهي از اين مشکلات به دليل فرزندان ازدواج سابق است. بعضي ازاين مشکلات از طريق فرزندان به دليل حل نشدن مشکلات بين والدين وفرزندان به زندگي جديد سرايت مي کند.
همچنين مقدار قابل ملاحظه اي از رفتار و عملکرد همسران درزندگي مشترک از طريق برخورد با همسر سابق آشکار مي شود.
به عبارتي پنهاني ترين رفتار فرد در برخورد با همسر سابق خود رانشان مي دهد. مثلا ممکن است فرد پنهان کاري هايي در ازدواج دومداشته باشد که با پرس و جو مي توان تا حدودي به شناخت دستيافت.
نه تنها در ازدواج دوم بلکه در اولين ازدواج نيز نامزدي ها و عقدهاييکه به هم خورده است بايد مورد بررسي قرار گيرد.
عشق و ازدواج دوم
هر زن و مردي به ارتباطي لطيف و عاشقانه با همسر نياز دارد. حتيهمسراني که به عشق نيازمندند به طور نسبي مشکلات و اختلافاتي بايکديگر دارند، اما اين اختلافات کمرنگ تر از عشق ميانآنهاست.
برخورداري از ارتباطي عاشقانه با همسر، احساسي بسيار ارزشمند است. ايناتفاق مي تواند در ازدواج دوم نيز رخ دهد.
يکي از معيارهاي سنجش موفقيت در ازداوج دوم، ارتباط عاشقانه و موفقياست که بين زن و شوهر به وجود مي آيد. اين افراد عبارت « گل بيعيب خداست » را کاملا درک کرده اند.
همه ازدواج هاي دوم اگر با بررسي هاي لازم انجام شده باشد بهاندازه ازدواج اول شانس موفقيت دارند. بسياري از کساني که تجربهزندگي مشترک را دارند، قدر زندگي را بهتر مي دانند. افرادمعمولا پس از طلاق در حد و اندازه هايي نسبت به مشکلات خود درزندگي گذشته شان آگاهي پيدا مي کنند که البتهکافي نيست.
ديگر شرط موفقيت اين دسته از افراد بسته به اين است که فرد يکبازه زماني قابل قبولي را سپري کرده باشد، در حالي که يکي ازدلايل شکست در ازدواج دوم همين بازه زماني است، چرا که هنوزمشکلات روحي و رواني فرد پابرجاست در حالي که زندگي مشترکقبلي بسته شده است.
همچنين کساني که به ازدواج مجدد اقدام مي کنند، اگر دارايفرزند باشند، شرايطشان کمي متفاوت است. اين افراد به دليل داشتنفرزند، ديرتر ازدواج مي کنند. برخي از آنها نيز بعد از بزرگ شدنفرزندانشان به ازدواج مجدد اقدام مي کنند.
با فرزندان همسرمان چگونه رفتار کنيم؟
معمولا فرزندان اگر در سنين حساس کودکي يا نوجواني باشند نسبت بهازدواج پدر يا مادرشان واکنش منفي نشان مي دهند، اما نحوه رفتارفرزند در مقابل ناپدري يا نامادري بستگي زيادي به برخوردطرف مقابل دارد.
نکته بسيار مهم در اين زمينه خودجوشي و طبيعي بودن عواطف و احساساتاست. تجربه نشان داده است، فرد اگر به معناي واقعي همسرش را دوستداشته باشد به طور عادي فرزندان او را که حاصل ازدواج و زندگيگذشته اش هستند نيز دوست خواهد داشت.
چنانچه فرد ملاحظه کند فرزندش نيز مورد علاقه و احترامهمسرش است، چنين امري روي نگرش و علاقه مندي او نسبت بههمسر دوم اثر مثبت و سازنده اي دارد.
حتي در بعضي موارد فرد با مشاهده بي مهري هاي بي دليل همسرش نسبت بهفرزندش احساسي ناخوشايند نسبت به شريک زندگي خويش در ازدواج دومپيدا مي کند.
اشتباه ديگر افراد را در اين مورد مجبور کردن فرزند بويژه درسنين کم به گفتن «مامان» يا «بابا» به شخص تازه وارد در خانوادهمي داند.
گاهي در برخي خانواده ها مي بينيم که کودک را به گفتن بابايا مامان مجبور مي کنند. در حالي که کودک اگر خودش نخواهد طرفمقابل را مادر يا پدر خطاب کند، اين اجبار اثر سوء خواهدداشت.
کودکاني که پدر و مادرشان به علت جدايي اقدام به ازدواج مجدد ميکنند، شرايط سخت تري را مي گذرانند، زيرا کمتر حاضر بهپذيرش عضو جديد خانواده مي شوند.
بهتر است در اين مورد تصميم را به عهده خود کودک بگذاريم و به اوزمان بدهيم تا بتواند با اين مساله کنار بيايد.

0

برای افزایش باروری چه باید خورد؟