بزرگترین وبلاگ در زمینه خواستگاری - ازدواج - مسائل جنسی

ذهن ما شبيه يك كامپيوتر است. كامپيوترها چه ميكنند؟اطلاعاتي را بهعنوان «ورودي» دريافت، آن را «پردازش» و اطلاعاتجديدي را بهعنوان «خروجي» توليد ميكنند. ما معمولا به اين فرآيندتوجهي نداريم. يادمان ميرود ذهن ما مثل يك كامپيوتر عمل ميكند وگاهي به همان عوارضي گرفتار ميشود كه كامپيوتر رويميزمان، مثلا ممكن است ويروسي شود.
در روان درماني شناختي، دانشي كه ما را دعوت ميكند به همان«پردازش»هاي ذهنمان توجه كنيم، «خطاهاي فكري» اينگونه توصيفميشوند: روندهاي فكري كه باعث ميشوند، نتوانيم از اتفاقات دوروبرمانارزيابي درستي داشته باشيم. رايجترين اين خطاها در كتابهاي رواندرماني شناختي توصيف شدهاند. من اما در اين مطلب اين خطاها را درروابط جنسي شرح خواهم داد. خواهيد ديد كه خيلي از ما، در خصوصيترينبخش افكارمان، گرفتار اين خطاها بودهايم و احتمالا تاثيراتمنفياش را هم در زندگي زناشوييمان حس كردهايم.
خطاي شماره يك: شخصيسازي - Personalization
اگه جادهها باريكن و كوچهها تاريكن. . . تقصير من بود!
آيا مسئول همه اتفاقاتي كه برايمان ميافتد، ما هستيم؟ بعضي از مااينطور فكر ميكنيم. به دنبال هر اتفاق ناخوشايندي، خودمان را سرزنشميكنيم انگار كه در مركز كائناتيم و همه چيز به ما ربطپيدا ميكند. نقطه مقابل اين خطا، خطاي ذهني ديگري است كهميتوانيم آن را خطاي «به من چه» بناميم. بعضي از ما هيچ وقتنميخواهيم بپذيريم كه دستكم در يك سري از اتفاقات ناخوشايندزندگيمان، خودمان مقصريم. هردوي اين ذهنيتها، خطا هستند اماخطاهاي نوع اول، مشكلات احساسي و عاطفي جديتري براي ما ايجادميكنند.
آيا من ديگر جذاب نيستم؟!
مثال: امشب از آن شبهايي است كه ياسمن هم از نظر جسمي و هم از نظرروحي دلش ميخواهد با شوهرش،كاوه باشد. كاوه ساعت 8 شب از سر كار ميرسدخانه. ياسمن حسابي به خودش رسيده و لباسهايي كه فكرميكند كاوه دوستدارد پوشيده و همه هنرش را براي جلبتوجه كاوه به كار ميبرد، اماكاوه اصلا توجه نميكند.
حتي از شبهاي ديگر هم خستهتر به نظر ميرسد. ياسمن دلش ميخواهدآنها حداقل با هم به تختخواب بروند اماكاوه ساعت 30/9 شب رويكاناپه خوابش ميبرد.ياسمن افسرده و عصبي ميشود. روبهروي كاوهمينشيند و به اين فكر ميكند كه خيلي زود زندگي مشتركشاندارد سردميشود. فكر ميكند بعد از گذشت يك سال از ازدواجشان، او ديگربراي كاوه جذاب نيست. تحليلموقعيت: ذهن ياسمن دچار خطاي«شخصيسازي» شده. او فراموش كرده كه خستگي كاوه ميتواند دلايلزياديداشته باشد كه اصلا ربطي به او ندارد. اگر در اولين فرصتمناسب از كاوه سؤال كند، كاوه به او توضيح خواهد داد كه آن روز، روزكاري فوقالعاده شلوغ و پراسترسي را گذرانده؛ استرس هم كهقاتل تمايلات جنسي است.
ياسمن يا هر كدام از ما، وقتي داريم خودمان را براي اتفاق ناخوشاينديكه برايمان افتاده سرزنش ميكنيم، بايد دو نكته را به ياد بياوريم:
1- احتمالات ديگر را فهرست كنيم: به اين فكر كنيم كه غير ازاينكه ما ممكن است منشا آن اتفاق ناخوشايند
باشيم، چه علتهاي ديگري ممكن است وجود داشته باشد. كاوهممكن بود با رئيساش دعوا كرده باشد؛ ممكن بود تصادف كرده باشد؛ حتيممكن بود بيحالياش بهخاطر شروع يك آنفلوآنزا باشد.
2- تحقيق كنيم: ميتوانيم كمي صبور باشيم و در اولين فرصت درباره آناتفاق ناخوشايند تحقيق كنيم. وقتي از كسي دلخوريم، ميتوانيم با اوصحبت كنيم؛ البته در وقت و موقعيت مناسب. ياسمن ميتوانست به خودشبگويد: «من امشب دوست داشتم اتفاق ديگري بيفتد، اما خب،نشد. خيلي چيزها هست كه آدم دوست دارد و نميشود. بهتر است امشبخودم را جور ديگري سرگرم كنم. فردا از كاوه ميپرسمچي باعث شده بود اينقدر ذهنش مشغول باشد.»
خطاي شماره دو: نابردباري در ناملايمات -
Low frustration tolernace
چهجوري بتونم؟ تحمل ندارم!
يك خطاي رايج در ذهن خيلي از ما اين است: شرايط دشوار را با شرايطغيرممكن يكي ميبينيم. فكر ميكنيم وقتي تحمل بعضي چيزها سخت است،آن چيزها تحملناكردني هستند. به خودمان ميگوييم: «مننميتوانم قبولش كنم.» درحاليكه منظورمان دقيقا اين است كه «قبول كردنشبرايم سخت است.»
مثال: زهره تا قبل از عقد، در صحبتهاي درگوشي و جستهگريختهشنيده بود كه شب اول عروسي، تجربه دردناكو ناخوشايندي است. او هميشهاز اين شب وحشت داشت و هميشه به خودش ميگفت كه نميتواند آن دردرا تحملكند و كارش به بيمارستان خواهد كشيد. حالا چند ماه است كهزهره عقد كرده و قرار است او و همسرش، يكي،دو سالي عقد بمانند تاشرايط همسرش براي شروع زندگي مشترك مساعد شود.
خانوادهها هم مشكلي براي اينكه زهره و همسرش با هم رابطه كامل داشتهباشند ندارند، اما رابطه زهره وهمسرش هرگز نتوانسته از حد معاشقهجلوتر برود. اوايل، زهره نميتوانست قبول كند و هربار به اولينرابطهفكر ميكرد، دچار اضطراب ميشد. بعد هم كه راضي شد، اصلارابطه امكانپذير نبود. زهره و همسرش حالا نگران شدهاند كهنكند هيچوقت نتوانند با هم رابطه داشته باشند. آنها دارند ميلجنسيشان را به هم از دستميدهند و حتي روابط عاطفيشان هم تحتالشعاعقرار گرفته است.
تحليل موقعيت: اگرچه مشكلي كه زهره در حال حاضر گرفتارآن است، «واژينيسموس» نام دارد و بايد حتما دورهرفتاردرماني را طي كندتا مشكل برطرف شود، اما حداقل يكي از دلايل ايجاد اين مشكل، ميتواندهمان خطايفكري زهره باشد كه در طول چند سال ادامه پيداكرده. اطلاعات غيرعلمي و نادرستي كه در دوره نوجواني وجواني ازاطرافيان درباره روابط جنسي ميشنويم، گاهي همراه پردازشهاينادرست ذهن ما ميشوند و نتيجه فاجعهبار ميشود.
وقتي زهره سالها به خودش ميگويد «من تحملش را ندارم» دو اتفاقميافتد: اول اينكه به مرور آزار يا رنج آناتفاق را بيشتر از آنچهواقعا هست تصور ميكند و ثانيا، تحمل خود را كمتر از آنچه هستدرنظر ميگيرد. به اينترتيب در مواجهه با اين موقعيت، آوار اضطراباست كه بر سر زهره خراب ميشود.زهره يا هر كدام از ما ميتوانيم براي ازبين بردن اين خطاي فكري، اينطور عمل كنيم:
1- با افرادي كه آن مرحله را با موفقيت گذراندهاندگفتوگو كنيم: وقتي فكر ميكنيم مواجهه با يك پديده برايمادشوار است، ميتوانيم با شنيدن تجربههاي موفق ديگران ذهنمان راآماده كنيم. حتما اينطور نيست كه همه آدمهااز آن موقعيت خاطره بديداشته باشند. خيليها هستند كه مثل ما همان ترس را داشتهاند اماتوانستهاند تجربه شيريني از آن مواجهه بسازند. زهره هم اگر باچند نفر از دوستان متاهل خود در اينباره صحبت ميكرد،ميتوانستذهنش را آماده كند.
2- به خودتان فشار بياوريد و انجام دهيد: توصيه مشهوري هست كهميگويد از آنچه ميترسي، خود را در آنبيفكن. حتي يكي ازتكنيكهاي رفتاردرماني در وسواسها، مواجههدرماني است. براي غلبه بر اينخطاي ذهني هم بايد خودمان را مجبور كنيم آن اتفاقي كه فكر ميكنيمتحملش را نداريم، بيفتد.
خطاي شماره سه: منفيبيني - Disqualifying the posostive
تو كه ميگي همه دنيا سياهه!
گاهي پردازشگر ذهن ما دچار اين اشكال ميشود: حتيبا دادههاي مثبت، خروجي منفي است. مثلا كسي از شماتعريف ميكند، اماشما به خودتان ميگوييد حتما ميخواهد به شما نزديك شود تا بعدضربهاي به شما بزند. يا همه چيز در زندگيتان آرام است اماشما با فرض اينكه اين آرامش قبل از توفان است، مدام دلشوره داريد.
رنگ غالب در اين دنيا خاكستري است. هيچ چيز مطلقا سفيديا مطلقا سياهي در اين دنيا وجود ندارد. پس همانقدر كه دليلندارد به همه چيز خوشبين باشيم، دليلي براي بدبيني به همهچيز هم وجود ندارد.
مثال: بهرام و مريم چهار سال است كه ازدواج كردهاند و يكپسر دو ساله دارند. زندگي خوبي دارند و همهچيزمرتب استاما بهرام مدتهاست در ذهنش مسئلهاي دارد كه كمكم بزرگ شده و رويروابط زناشوييشان تاثير گذاشته است.
بهرام احساس ميكند مريم بيش از حد چاق شده است. مريم با قدي حدود170 سانتيمتر، وقتي با بهرام ازدواجكرد، وزني حدود 65 كيلوگرمداشت كه بعد از بارداري به حدود 75 رسيد. او طي دو سال گذشتهوزنش را حدود70 نگه داشته اما بهرام همچنان فكر ميكند مريمتناسب اندامش را از دست داده است. از نظر بهرام، مريم مثلگذشتههاجذاب نيست و همين مسئله حتي روي تمايل بهرام به روابط زناشويي همتاثير منفي گذاشته است.
تحليل موقعيت: بهرام دچار خطاي فكري «منفيبيني» شده. او با اينعينك به همسرش نگاه ميكند و نهتنهازيباييهاي روح همسرش كه مادرفرزندش هم هست را نميبيند كه جذابيتهاي ظاهر او را هم ناديدهميگيرد.
نتيجه اينجور نگاه كردن البته فقط يك چيز است: نارضايتي ودلسردي بهرام از زندگي مشترك.
بهرام يا هركدام از ما براي پيشگيري يا درمان اين خطايذهني، ميتوانيم از اين راهها به خودمان كمك كنيم:
1- به بازخوردهاي مثبت ديگران توجه كنيم: چه وقتي احساسمنفي درباره خودمان داريم، چه در مورد چيزي يا
كسي در اطرافمان، بايد ذهنمان را معطوف كنيم به واكنشهاي ديگرانكه از زاويههاي ديگري به سوژه نگاه
ميكنند.0

مشاهده پست مشابه : شمال چت|مهریا چت|گیلان چت|گلستان چت|مازندران چت|گرگان چت babolchat.ir بابل چتchitozchat.ir