غم، خشم و ترس از پاسخهاي بهنجاري است که افراد در برابر مشکلاتزندگي از خود نشان ميدهند. بسياري از افراد براي توصيف احساس غمو ناراحتي از کلمه افسردگي استفاده ميكنند اما از نظر علمي،ناراحتي با افسردگي بسيار متفاوت است.



بعضي روشنفکران درد و رنج را به شادي ترجيح ميدهند و به همين دليلافسرده به نظر ميرسند. يک روانشناس به شما ميگويد چراروشنفکري با غم و اندوه همراه است.
عدهاي معتقدند هرقدر يک فرد خوشحالتر باشد، سطحيتر است و برعکس هرقدريک فرد غمگينتر باشد، عميقتر، پرمغزتر و روشنفکرتر است.دکتر تقوي، روانشناس سلامت و مدرس دانشگاه، درباره طرز فکرروشنفکرها توضيح ميدهد و به شما ميگويد چرا روشنفکرها درد ورنج را راحتتر ميپذيرند و به چه دليل گروهي ازروشنفکران را افسرده ميبينيم.

تعريف افسردگي از نظر متخصصان
غم، خشم و ترس از پاسخهاي بهنجاري است که افراد در برابر مشکلاتزندگي از خود نشان ميدهند. بسياري از افراد براي توصيف احساس غمو ناراحتي از کلمه افسردگي استفاده ميكنند اما از نظر علمي،ناراحتي با افسردگي بسيار متفاوت است.

علائم افسردگي در روانپزشکي
1- خلق افسرده مانند احساس غمگيني، درماندگي، احساسپوچي و همچنين گريه کردن بيمورد
2- کاهش قابل ملاحظه علاقه نسبت به تمام فعاليتها يا فقدان احساسلذت
3- کاهش يا افزايش اشتها
4- بيخوابي يا پرخوابي که نوع بيخوابي شايعتر است.
5- کندي رواني - حرکتي
6- کاهش يا افزايش ميل جنسي که کاهش آن شايعتر است.
7- خستگي يا فقدان انرژي
8- احساس بيارزشي يا احساس گناه
9- کاهش تمرکز و بهدنبال آن کاهش قدرت تفکر و تصميمگيري
10- افکار خودکشي تکرارشونده.
اگر فردي از علائميکه گفتيم 5 مورد يا بيشتر را به مدت 2هفته به طور مداوم داشته باشد يک بيمار افسرده است.افزايش ميزانافسردگي باعث ميشود شما مانند قبل نتوانيد از زندگي لذتببريد.

تعريف افسردگي از نظر عوام
مردم معمولا داشتن خلق پايين، نداشتن احساس رضايت داشتن غم وناراحتي همراه با لذت نبردن از زندگي را افسردگي تعريفميکنند. ويژگي مشترک تعريف عوام از افسردگي و تعريفروانشناختي آن، لذت نبردن از زندگي است.

روشنفکر کيست؟
روشنفکر کسي است که همه چيز را براي انديشيدن مجاز ميداند.روشنفکر کسي نيست که همه چيز را مجاز بداند و تاييد کند اما بهانديشه و ذهنش اين اجازه را ميدهد که به همه چيز فکر کند.

روشنفکري مدرن
روشنفکري در حدود نيمه دوم قرن بيستم بيشتر به سمت تفکر در مسائلرنجآور رفته است. روشنفکرهاي اوليه عدهاي انسان تجملگرا بودند کهتجمل را ترک کردند و وارد عوام شدند. اين افراد در زندگي با مردمعادي احساس کردند هر آنچه برچسب تجمل را با خود دارد مثلشادي، سرور، اميد، شيفتگي و... نبايد در بين آنها باشد.هنگاميکه اميد، شادي و لذت وجود ندارد، تصور ميشود نااميدي، غم،درد، رنج وجود دارد. از اينجا تمرکز روشنفکرها روي درد و رنج وغم بيشتر شد.

فلسفه روشنفکرها
يکي از علوميکه روشنفکران مطالعات زيادي درباره آن انجام ميدهند،فلسفه است. فلسفه مادر علوم است. علم رياضيات اولين فرزندي است که ازمادر (فلسفه) جدا شد و روانشناسي 130 سال پيش آخرين فرزندي بودکه از مادر خود فلسفه جدا شد. اين آخرين فرزند (روانشناسي) بيشتر ازساير علوم بوي مادرش (فلسفه) را با خود همراه دارد. تفکر فلسفي درروانشناسي از مباحث جدي محسوب ميشود. قسمتي از اين تفکر فلسفي اين استکه جز بعضي از گرايشهاي خاص و اندکي از فلسفه، مانند مکتب رواقيکه روي لذت تمرکز کردند، ساير گرايشها بيشتر به خشم و ترسپرداختهاند.
انگيزه افراد عادي در زندگي
رفتارهاي يک فرد عادي و طبيعي در زندگي در پي تامين دو هدفکسب لذت و گريز از رنج است. در روانشناسي کسب لذت تقويت مثبتناميده ميشود؛ يعني افزايش احتمال بروز يک رفتار براي کسب لذت بيشتر.گريز از رنج در روانشناسي تقويت منفي ناميده ميشود؛ يعني تقويترفتارهايي براي اينکه از رفتارهاي منفي و رنجآور کاستهشود.

انگيزه روشنفکرها در زندگي
اين سؤال اينجا مطرح ميشود که روشنفکر براي رنج، غم، فلاکت،بيچارگي، استيصال و درماندگي تا چه حد ارزشانساني قائل ميشود؟ در پاسخ بايد گفت روشنفکر کسي است کههمه اين مفاهيم را به عنوان يک موجوديت انساني ميپذيرد. يکروشنفکر هر چيزي را به عنوان يک موجوديت انساني ميپذيرد نهفقط لذت و شادي را آن هم در حد تفکر. روشنفکر خود را مجاز ميدانددرباره نقش غم و رنج در زندگي انسان بينديشد. پساينچنين ميتوان نتيجه گرفت که روشنفکر بيشتر از ساير افراددغدغه رنج و غم دارد.

آيا افسردگي در روشنفکرها بيشتر ديده ميشود؟
اگر تعريف افسردگي را به ترک و فقدان لذت (anhedonia) محدودکنيم و روشنفکر را کسي بدانيم که همه تفکرات را تاييد نميکند اما خودرا مجاز به تفکر درباره همه چيز ميداند و با اين پيشفرض کهروشنفکر کلاسيک دهه 60 و 70 ميلادي براي گريز از قوانين دست وپاگير زندگي متمدن به سوي نوعي مخالفت آشفته فکري وعملي (آنارشي) با تفکر غالب پيشرو، به ويژه در اروپا وآمريکاي شمالي ميپردازد براي ناسازگاري با اين حرکتها، غم وخشم خود را به شکل شکايت از وضع موجود و نوعي خشم و افسردگي نشانميدهد.

اگرچه ارزيابي و مشاهده علائم باليني افسردگي به عنوانيک بيماري رواني در روشنفکران، قطعي و حتمي نيست اما بروز رفتارها وهيجانهاي منفي برگرفته از غم شديد دروني (ماليخوليا)،درماندگي و حسرت به عنوان ريشههاي بروز افسردگي ذهني ورفتاري در روشنفکران فراوانتر است. اما از نظر تشخيص گذاريروانشناختي، الزامي بر افسردهتر بودن روشنفکران وجود ندارد!

البته در بخشهايي از روانشناسي که به عنوان روانشناسي عمقنگرمطرح ميشود، مانند ديدگاههاي روانکاوانه از جمله نظريات وتحليلهاي ارائه شده توسط شخص زيگموند فرويد به عنوانبنيانگذار روانکاوي، بر رنج و غم به عنوان تجربيات عميق انسانيتأکيد زيادي ميشود اما بايد توجه کرد رنج و غم، تنها بخشي ازتجربيات عميق انسان را شکل ميدهد نه همه آنها را.

اگر از اين منظر که انسان موجودي است که از رنج آمده و در رنجخواهد بود و در رنج خواهد رفت به روشنفکري بنگريم ميتوانگفت اين فاکتور جدي افسردگي؛ يعني رنج کشيدن و فقدان لذت،ميتواند در آن بخش از نگاه روشنفکري که در حرکتي اعتراضي، بهمخالفت با ساختارهاي موجود تمدن ميپردازد، بيشتر ديده شود.

حال اين سؤال پيش ميآيد که چرا مردم عادي کمتر اينگونهميانديشند و به دنيا مينگرند؟
روشنفکرها معتقدند مردم عادي بيشتر از اينکه بينديشند به امور مادي ولذتهاي دنيوي مشغولند. البته اين نظر روشنفکرها در مورد مردم عادي استچراکه مردم عادي هم روشنفکران را به برج عاجنشيني، متهمميسازند.
همه انسانها براي خود غمها و رنجهايي دارند و با مفاهيمي مثل رنجتنهايي، رنج آزادي، رنج پوچي و اضطراب مرگدرگيرند؛ در مکتب وجودگرايي به رنجهاي وجودي از آنها يادميشود در واقع سطح نگاه و مفهومپردازي مردم عادي به اندازهروشنفکرها عميق نيست.

آيا افسردگي بيماري روشنفکرهاست؟
روشنفکر اگر رفتار نمايشي نداشته باشدنسبت به ساير مردم تفکرعميقتر و ريشهايتر دارد. همانطور که عده زيادي افراد قدرتنما وجوددارند نه قدرتمند، عالمنما نه عالم، طبيعتا عده زيادي روشنفکرنما وجوددارند نه روشنفکر.

ريچارد فاينمن، فيزيکدان مشهور معتقد است: «عده کمي در دنياتوليد انديشههاي علمي ميکنند و ساير افراد کارمندان علم هستند.» بيشترمحققان روي نظريات دانشمندان کار ميکنند ولي انديشه علمي توليدنميکنند. روشنفکرنما کسي است که در بهترين شرايط به بسط، تجزيه وتحليل افکار روشنفکر ديگري که اصيلتر است، ميپردازد و آنهارا دوباره پردازش ميکند.

بعضي روشنفکرنماها به تجزيه و تحليل افکار روشنفکران نميپردازندبلکه بلندگوي افکار روشنفکري ديگران هستند. عدهاي هم بستهبه اينکه به کدام ديدگاه روشنفکري علاقهمند و معتقدند، ژستهايخاص آن را ميگيرند. در اين افراد افکار افسردگي به شکلنااميدي و پوچگرايي بيشتر ديده ميشود چون يکروشنفکر واقعي هنگاميکه به مسائل عميق ميانديشد در عمق آن،شاديها و اميدهايي را هم مييابد.

اگر روشنفکر معتقد باشد که مجاز است به همه چيز بينديشدپس بايد به مفاهيميمثل اميد، شادي و لذت هم بينديشد و روشنفکرواقعي و صادق تنها به درد، رنج، غم، نااميدي و افسردگي فکرنميکند.


0

مشاهده پست مشابه : دانلود نرم افزار Send Hit v2-افزایش بازدید واقعی وبلاگ وسایت شما