در آغـاز همسرتـان خيـلي جـذاب و فريبنده جلوه مي کنـد. شما نميتوانيد براي يک لحظه هم دوري او را تحمل کنيد و تـمايـل داريـد کـههمـواره در کـنـار او بـاقي بـمـانـيـد. با او احساس آرامش، و امنيتمي کنيد و تصور ميکنـيد کسـي هسـت کـه از صميـم قلب دوستـتان بـدارد؛اما چيزي نمي گذرد که يک دفـعه هـمه چيز تغيير ميکند.
پس از گذشت مـدت زمـان کـمي احسـاس مـي کنـيد که همسرتانسرد شده و علاقه ي خود را به برقراي ارتـباط زناشويي با شما از دسـتداده اسـت. شمـا هـنوز هـم هـمـان احساس اوليه را نسبت به او داريد ومي خواهيد با هم همانگونه مهربان باشيد، اما احساس مي کنيد کهتغييراتي در وجود او رخ داده و ديگر مانند روزهاي گذشته بهگرمي از شما استقبال نمي کند. در اين حالت با تعجب از خودتانسوال مي کنيد: “چه اتفاقي افتاده؟”
? نقش رابطه ي زناشويي در زندگي مشترک
رابطه زناشويي به منزله ي نوعي گذرگاه احساسي به شمارمي رود که به واسطه ي آن مي توانيد هم از نظر روحي و هم از نظر جسميبا شريک زندگي خود ارتباط عاطفي برقرا کنيد. با اتکا به آنپيوندهاي عاطفي ميان شما دو نفر عميق تر شده و نزديکي و صميميتبيشتري احساس خواهيد کرد. حتي مي توان گفت که رابطهزناشويي مانند چسبي است که سبب بهم متصل نگه داشتنزوجين مي شود. شايد برخي از افراد مخالف نظر من باشند، اما من معتقدمکه اگر هر دو نفر در رابطه زناشويي به اوج لذت خود دستپيدا کنند، همين عامل سبب مي شود که احساس نزديکي بيشتريپيدا کرده و نه تنها حس زناشويي در ميان آنها قدرت بيشتريپيدا مي کند، بلکه احساس دوستي نيز به اوج خود برسد.
رشد يک چنين رابطه ي دوستانه اي ميان خانم و آقا سبب مي شود کهارتباط آنها از ثبات و دوام بيشتري برخوردار شود. به مرور زمان که سنافرا بالاتر مي رود، و نيازهاي جسماني آنها تغيير پيدا مي کند،همين پيوند دوستانه است که سودمند واقع شده و از زوال رابطهجلوگيري بعمل مي آورد. سکس تنها عاملي است که ارتباط زناشويي رااز ساير روابط ديگر مجزا مي سازد. زندگي مشترک بدون وجودصميمت جنسي ديري نمي پايد و به مرور زمان کمرنگ وکمرنگ تر شده و نهايتاً نيز از بين خواهد رفت.
? چرا نبايد از ارتباط جنسي به عنوان ابزاري براي مجازات استفادهکرد؟
امتناع از برقراي رابطه زناشويي در حقيقت بيانگر نوعياعمال قدرت است. مي توان گفت که زوج يا زوجه اين کار را به دليلحس خشونت و عصبانيت زيادي که احساس ميکند، انجام مي دهد. کسي که برايمجازات طرف مقابل از برقراري رابطه ي جنسي خودداري مي کند، در واقعقصد دارد اثبات کند که چيزهاي زيادي براي گفتن دارد. البتهبا وجود تمام کارهايي که انجام مي دهد، نه تنها نمي تواند طرف مقابلرا مجاب به پذيرش خواست هايش نمايد، بلکه در وجود او تخم کينه،کدورت، و نفرت نيز مي کارد.
اين قبيل افراد تصور مي کنند که اگر در زمينه جنسي دست بالاتريداشته باشند، در نتيجه قدرتشان نيز در کل رابطه به طرف مقابل ميچربد. در اين حالت شما در مقام کسي قرار مي گيريد که هميشهبايد شروع ارتباط جنسي را از طرف مقابل طلب کند. در يک چنينشرايطي همسرتان هيچ کاري انجام نمي دهد جز خودنمايي. آنوقت تمامالزامات براي ايجاد ارتباط صميمي و دوستانه مي افتد به گردن شما.در اين حالت کسيکه از سکس خودداري مي کند، نسبت به ساير مسائل نيز بياهميت مي شود و مسئوليت هيچ يک از مشکلاتي را که در رابطه بازندگي مشترک اتفاق مي افتد، به عهده نمي گيرند؛ و اگرنهايتاً هم ازدواج شما به مشکل برخورد کرده و به پايان برسد، ويانگشت اتهامش را به سوي شما نشانه رفته و بجز شما شخص ديگريرا به عنوان مقصر اصلي اين نابودي نمي شناسد.
? عواقب خودداري از رابطه زناشويي
خودداري از برقراري ارتباط جنسي به ويژه از سوي کسي که در ابتدايرابطه با شما عهد بسته که تا آخر عمر دوستتان بدارد و موجبات آرامش وامنيتتان را فراهم آورد غير قابل تحمل بوده و سبب ويران شدن بنيانارتباط مي شود. شايد طرف مقابل احساس کند که به اندازه کافي خوب نيستکه همسرش تمايلي به برقراري ارتباط جنسي با او ندارد، شايد تصور کندبه اندازه کافي زيبا، جذاب، گرم و رضايت بخش نيست. يک چنينکاري سبب رشد عقايد منفي در ذهن او مي شود و ارزش هاي انساني اش رازيرسوال مي برد
در برخي موارد حتي احتمال افسردگي، و نااميد ي نيز وجود دارد.گاهي اوقات فرد خيلي پيش از آنکه موعدش از راه برسدپير مي شود و احساس شرمندگي سراسر وجودش را در بر ميگيرد. حس بدي به او دست مي دهد چراکه احساس مي کند حتيهمسرش هم هيچ گونه تمايلي به او ندارد. همين حزن و اندوهباطني و حس شرمندگي سبب مي شود که او نتواند مشکلاتش را با کسديگري درميان بگذارد. او به جايي مي رسد که خودش را دردرياي مشکلات، غرق شده فرض مي کند و هچ گونه پشتيبانيرا نيز در کنار خود نمي بيند و احساس مي کند حتماً خودش يک مشکليدارد.
? نجات زدگي مشترک عاري از ارتباط جنسي

تنها راه نجات فرار از يک چنين رابطه اي است. من به ندرت بهافراد توصيه مي کنم که طلاق تنها گزينه اي است که مي تواندمشکلات آنها را حل نمايد. در اين مورد خاص، تجربه به من اثبات کرده کهباز هم جاي اميدواري وجود دارد. ابتدا مي بايست هر گونه اعتقادبدي که نسبت به خودتان داريد، مانند: شرمندگي، نااميدي،افسردگي و … را دور بريزيد و از دايره ي منفي بافي ها فرار کنيد.زماني که موفق شديد با خودتان کنار بياييد، يک رواندرمانگرپيدا کنيد تا در طي جلسات مشاوره ي دوره اي، قدرت از دست رفتهتان در زندگي مشترک را مجدداً به شما بازگرداند. شايد انجاماين کار قدري دشوار باشد اما با صرف وقت و همچنين تلاش مکرر، دومرتبه مي توانيد حس تمايل جنسي را در شريک زندگي خود ايجاد کنيدو گرماي گذشته را به رابطه باز گردانده و عشق آتشينروزهاي اول را از سر بگيريد.

0

مشاهده پست مشابه : دانلود نرم افزار Send Hit v2-افزایش بازدید واقعی وبلاگ وسایت شما